جدول جو
جدول جو

معنی زخم زبان - جستجوی لغت در جدول جو

زخم زبان
کنایه از سخن زشت که دل کسی را بیازارد و او را رنجیده سازد
تصویری از زخم زبان
تصویر زخم زبان
فرهنگ فارسی عمید
زخم زبان
(زَ مِ زَ)
گزیدن کسی با سخن. ضربۀ زبان. کنایه از دشنام دادن. ملامت کردن. سخن تلخ گفتن درباره کسی. بدیهای او را برخش کشیدن. سرزنش کردن. گوشه و کنایه زدن. گواژه. بیغاره. فسوس. طعنه زدن. در زبان فارسی و عربی، چه در سخن نظم و نثر فصحا و چه در تداول عوام، امثال فراوان درباره زخم زبان (طعن اللسان) موجود است:
ز زخم سنان بیش زخم زبان
که این تن کند خسته و آن روان.
اسدی.
چه زخم زبان هم نبودی پسند
ز رای حکیمان شدی بهره مند.
نظامی.
که نیست زخم زبان در جهان صلاح پذیر.
اثیر اومانی.
زخم کآن از زبان یاران است
بدتر از زخم تیرباران است.
مکتبی.
گر مرهم سینه هست بسیار
گو زخم زبان مباش در کار.
؟
آنچه زخم زبان کند با من
زخم شمشیر جان ستان نکند.
؟
- امثال:
زخم زبان از زخم شمشیر بدتر است (امثال و حکم دهخدا) ، مجروح گشتن بوسیلۀ شمشیر بهتر است از شنیدن طعنه و گواژۀ خصمان. رجوع به زخم شود
لغت نامه دهخدا
زخم زبان
گزیدن کسی با سخن، سرزنش کردن
تصویری از زخم زبان
تصویر زخم زبان
فرهنگ لغت هوشیار
زخم زبان
سرزنش، سرکوفت، طعن، طعنه، ملامت، نکوهش
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زاغ زبان
تصویر زاغ زبان
سیاه زبان، کسی که هرگاه نفرین کند مؤثر واقع شود، ویژگی اسبی که زبانش سیاه باشد و آن را حسن اسب می دانستند، قلم، برای مثال زاغ زبانی که ز فر همای / کبک روان را بزند زاغ پای (امیرخسرو - لغتنامه - زاغ بان)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم زبان
تصویر هم زبان
هر یک از دو یا چند تن که به یک زبان و یک لغت صحبت کنند، کنایه از هم دل، کنایه از همنشین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زخم زدن
تصویر زخم زدن
به کسی زخم و جراحت وارد کردن
فرهنگ فارسی عمید
(زَ)
کنایت از مردم سیاه زبان باشد یعنی کسانی که نفرین ایشان را اثری هست. (برهان قاطع). کنایه از سیه زبان است. (آنندراج) ، در اسب تعریف است. (برهان قاطع). و سیاهی زبان از محسنات اسب میباشد. (ناظم الاطباء) ، کنایه از قلم است:
زاغ زبانی که ز فر همای
کبک روان را بزند زاغ پای.
امیرخسرو دهلوی (ازآنندراج).
و رجوع به زاغ پای در همین لغت نامه و رجوع به تعلیقات نوروزنامه ص 122 شود
لغت نامه دهخدا
(زَ مِ گِ)
ضربت سخت و سنگین. بسختی زدن و نواختن:
بینی آن زخم گران بر سر کوس
لرزه و دل سبکی بر علم است.
خاقانی.
، زخم گران خوردن، ضربت شدید خوردن. سخت مضروب شدن. بشدت خسته و مجروح گردیدن
لغت نامه دهخدا
(زَ)
کنایه از کم گو و شخصی که از حیا و ادب یا از صلابت و مهابت مخاطب سخن نتواند گفت. (آنندراج). کسی که از خجالت و شرمساری یا حماقت یا جهتی دیگر نمی تواند سخن گوید و حرف زند. (ناظم الاطباء) :
گرچه روی سخن امروز سراسر با ماست
ما ز کم حوصلگی نیم زبانیم همه.
باقر کاشی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نَ زَ)
نرم گوی. آدمی آهسته گوی و ملایم. (آنندراج). که زبانی خوش و ملایم دارد. که به ملایمت و ملاطفت با دیگران گفتگو کند
لغت نامه دهخدا
کم سخن، کسی که هر چه او را دستور دهند بجا آورد و در برابر آن عذر نیاورد: (همانا که عشقم بر این کار داشت چو من کم زبان عشق بسیار داشت)، (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که نفرین آن موثر باشد سیاه زبان، اسبی که زبانش سیاه باشد و آن حسن است، قلم کلک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخت زبان
تصویر سخت زبان
دشنام دهنده فحاش
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که با دیگری درتکلم بزبانی شرکت دارد، همدمی که سخن شخص را نیک دریابد: هر که او از همزبانی شد جدا بی زبان شد گر چه دارد صد نوا. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زخم زدن
تصویر زخم زدن
آنکه جراحت وارد کند جارح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زخم زدن
تصویر زخم زدن
((~. زَ دَ))
جراحت وارد کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زاغ زبان
تصویر زاغ زبان
((زَ))
کسی که نفرینش مؤثر باشد، کنایه از قلم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زخم زدن
تصویر زخم زدن
Wound
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از زخم زدن
تصویر زخم زدن
blesser
دیکشنری فارسی به فرانسوی
زخم زبان
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از زخم زدن
تصویر زخم زدن
傷つける
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از زخم زدن
تصویر زخم زدن
לפצוע
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از زخم زدن
تصویر زخم زدن
melukai
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از زخم زدن
تصویر زخم زدن
घाव करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از زخم زدن
تصویر زخم زدن
verwonden
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از زخم زدن
تصویر زخم زدن
ferir
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از زخم زدن
تصویر زخم زدن
herir
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از زخم زدن
تصویر زخم زدن
ferire
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از زخم زدن
تصویر زخم زدن
伤害
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از زخم زدن
تصویر زخم زدن
zranić
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از زخم زدن
تصویر زخم زدن
поранити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از زخم زدن
تصویر زخم زدن
verletzen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از زخم زدن
تصویر زخم زدن
ранить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از زخم زدن
تصویر زخم زدن
상처를 입히다
دیکشنری فارسی به کره ای